کد مطلب:298633 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

ام ایمن، اسماء، سلمی..


بجز امیرالمومنین (ع) كه نامش در وصایای فاطمه (ع) زیاد دیده می شود نام این سه بانوی محترمه، یعنی ام ایمن و اسماء و سلمی همسر ابی رافع نیز در روایات آمده است.

ام ایمن همان بانوی فداكار و باایمانی است كه قبل از این نامش ذكر شد و كسی بود كه به صدق مدعای فاطمه شهادت داد، و طبق روایات پیغمبر درباره اش فرمود «او زنی است از اهل بهشت...» و او در خانه ی پیغمبر و خدیجه زندگی می كرد و پس از آن نیز به مدینه هجرت كرد و به خانه ی اسامه رفت و پس از او نیز در خدمت اهل بیت پیغمبر انجام وظیفه می كرد.

و اما اسماء بنت عمیس پس از آنكه شوهرش جعفر بن ابیطالب در جنگ موته به شهادت رسید به همسری ابوبكر درآمد و این جریان قبل از رحلت رسول خدا (ص) انجام شد، و از این رو برخی بعید دانسته اند كه اسماء در جریان وصیت و شهادت و مراسم غسل و تدفین فاطمه (ع) حضور داشته باشد، و همان احتمالاتی را كه در بخش چهارم و در مراسم ازدواج داده شد همانها را در اینجا ذكر كرده اند، اما به عقیده ی نگارنده این مطلب از همان حد استبعاد تجاوز نمی كند و دلیلی نداریم كه اسماء به خانه ی فاطمه (ع) رفت و آمد نمی كرده و در مراسم مزبور حضور نداشته باشد، چون روایات در این باره از طریق شیعه و سنی بسیار نقل شده و احتمال تحریف و تصحیف در همه ی آنها بعید به نظر می رسد، گذشته از اینكه در خود همان روایات قسمتهایی هست كه این مطلب را تایید می كند كه اسماء با اینكه همسر ابوبكر بوده به خانه ی فاطمه (ع) رفت و آمد می كرده و در مراسم وصیت و غسل او حضور داشته است، مانند روایتی كه مرحوم اربلی در كشف الغمه و دیگران از خود اسماء روایت كرده اند كه چون فاطمه (ع) از دنیا رفت عایشه آمد و خواست به اتاق فاطمه (ع) برود، من مانع شده و نگذاردم وارد اتاق شود، عایشه ناراحت شد و به پدرش ابوبكر گفت: این زن


«حبشیه» میان من و دختر پیغمبر حائل می شود و نمی گذارد من به اتاق او بروم! ابوبكر آمد و به من گفت: ای اسماء چرا نمی گذاری زنان پیغمبر به نزد فاطمه بروند؟ من گفتم: خود فاطمه دستور داده است كسی نزد جنازه ی او نرود [1] ...

و در ترجمه ی «سلمی» نیز جزری در اسد الغابه گوید:

«سلمی» نام زنی است كه خدمتكاری رسول خدا (ص) را می كرد، و او كنیز صفیه دختر عبدالمطلب بود، و او همان زنی است كه قابلگی فرزندان فاطمه دختر رسول خدا (ص) را به عهده داشت، و همچنین قابله ی ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) بوده، و در ماجرای وفات فاطمه (ع) نیز در غسل دادن او به علی (ع) و اسماء كمك می كرد. [2] .

و صاحب كتاب قاموس الرجال این مطلب را كه سلمی كنیز صفیه بوده است صحیح نمی داند و گفته است: بلاذری در تحت عنوان «كنیزان پیغمبر» نام سلمی را ذكر كرده و گفته است پیغمبر او را آزاد كرد. [3] .

نگارنده گوید: از پاره ای روایات چنین استفاده می شود كه سلمی كنیز آمنه مادر رسول خدا (ص) بوده و پس از درگذشت آمنه به پیغمبر (ص) رسید، آن حضرت او را آزاد كرد و با مردی به نام ابورافع ازدواج نمود و از او فرزندانی به دنیا آمد كه یكی از آنها عبیدالله بن ابی رافع كاتب و نویسنده ی علی بن ابیطالب (ع) بود.

به هر صورت درباره ی ام ایمن مطلبی در وصیتنامه نیست جز آنكه در روایات نام او آمد و اینكه فاطمه (ع) به او وصیت كرد، و یا اینكه به او كه از همه ی زنان بیشتر مورد وثوق و یا نزدیكترین زن به فاطمه بود دستور داد علی (ع) را نزد او بخواند. [4] .

در مورد سلمی نیز در چند حدیث آمده كه سلمی گوید: هنگامی كه فاطمه (ع) بیمار شد من از او پرستاری می كردم تا در یكی از روزها كه علی (ع) برای انجام كاری


از خانه بیرون رفت و فاطمه (ع) با اینكه حالش خوب بود به من فرمود: مادر! قدری آب غسل برای من حاضر كن، و من حاضر كردم و فاطمه برخاسته غسل كرد و سپس لباسهای نو خود را پوشید و به من دستور داد فرشی برای او در وسط اتاق بیندازم و روی آن خوابید و پاهای خود را به طرف قبله كشید و آن گاه دست خود را زیر گونه اش گذارده و فرمود: من اینك از دنیا می روم، و بدین ترتیب از دنیا رفت و من علی (ع) را خبر كردم... تا به آخر حدیث. [5] .

و درباره ی اسماء بنت عمیس نیز در پاره ای از روایات آمده كه گوید: فاطمه (ع) به من وصیت كرد كسی جز من و علی (ع) او را غسل ندهد، و من نیز هنگام غسل فاطمه طبق وصیتی كه كرده بود به علی (ع) كمك كردم [6] و هر دو با هم جنازه را غسل دادیم.

در چند حدیث از طریق شیعه و اهل سنت آمده كه اسماء گوید، فاطمه در هنگام وفات خود به من فرمود: مادر جان! من از این وضعی كه درباره ی حمل جنازه ی زنها مرسوم است شرم می كنم و خوش ندارم كه جنازه ی زنان را روی تخته ای می گذارد و پارچه ای روی آن می اندازند و پست و بلندیهای بدن او برای بیننده آشكار است.

اسماء گوید: بدو عرض كردم: من چیزی در حبشه دیده ام هم اكنون ترتیب داده نزد شما می آورم و نشانت می دهم، سپس چند عدد چوب تر و تختی را آورد و آن چوبها را خم كرده دو طرف آن را بر كنار تخت بست و چادری روی آن كشید، فاطمه (ع) كه آن را دید خوشحال شد و تبسم كرد، اسماء گوید: من از روزی كه رسول خدا (ص) از دنیا رفته بود تا به آن روز تبسم بر لبان دختر پیغمبر ندیده بودم [7] .

در روایتی است كه فرمود: چه چیز خوب و نیكویی است كه بدان وسیله جنازه ی زن


از مرد تشخیص داده نمی شود، [8] و در حدیثی است كه فرمود:

«اصنعی لی مثله استرینی سترك الله من النار» [9] .

(برای من نیز یك چنین چیزی درست كن، و مرا مستور كن، خدایت از آتش دوزخ مستور دارد [10] .)

و در احادیث دیگری نیز نام اسماء آمده كه ان شاءالله در صفحات آینده در ضمن داستان شهادت فاطمه (ع) خواهید خواند.


[1] كشف الغمه، ج 2، ص 130؛ استيعاب، ج 2، ص 752. روايات زيادي كه به همين نحو از طريق اهل سنت آمده و به تفصيل در احقاق الحق، ج 10، صص 470 به بعد نقل شده.

[2] اسد الغابه، ج 5، ص 478.

[3] قاموس الرجال، ج 10، ص 456.

[4] بحارالانوار، ج 43، صص 181 و 204.

[5] بحارالانوار، صص 172، 183 و 188؛ كشف الغمه، ج 2، ص 127.

[6] بحارالانوار، ج 43، صص 184 و 189؛ كشف الغمه، ج 2، صص 126 و 130.

[7] احقاق الحق، ج 10، ص 474؛ بحارالانوار، ج 43، صص 189 و 213، ضمنا دوستان حضرت زهرا و بانواني كه ادعاي پيروي و شيعه گري بانوي عظماي اسلام را دارند خوب روي اين قسمت حديث دقت كنند و شدت علاقه ي فاطمه را به حجاب و پوشش بدن زن حتي پس از مرگ ببينند و تا آنجا كه مي توانند اين هدف را در زندگي خود و ديگران تعقيب نموده و اين برنامه را در خانه و خانواده ها پياده كنند، تا روي ديدار و ملاقات شفيعه ي محشر را در آن روز و انفسا داشته و مشمول و شايسته ي شفاعت او گردند ان شاءالله!.

[8] كشف الغمه، ج 2، ص 130؛ استيعاب، ج 2، ص 752.

[9] بحارالانوار، ج 43، ص 213.

[10] و در برخي از روايات نيز اين گونه است كه فاطمه (ع) به علي وصيت كرد كه چنين نعش و تابوتي براي او ترتيب دهد و بدو گفت: فرشتگان صورت آن را براي من درست كردند، و ظاهرا از نظر تواريخ مسلم است كه اولين تابوتي را كه در اسلام بدين صورت درست كردند همان بود كه براي فاطمه (ع) ترتيب دادند.